سال هفتم، شماره دوم، پياپي 13، بهار و تابستان 1397
رزيتا کهريزي/ دانشجوي دکتراي حقوق بينالملل دانشگاه تهران kahrizi@ut.ac.ir
دريافت: 25/8/1397 ـ پذيرش: 20/2/1398
چکيده
چالش ميان نسبيت فرهنگي و جهانشمول بودن حقوق بشر از ديرباز مطرح بوده است و تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر و سپس دو نسل بعدي حقوق بشر بينالملل نقاط عطف آن بودهاند. مقاله پيشرو پس از بررسي اجمالي مباني و تاريخچه اين تقابل ديدگاه، بر مفروضات پنهان در استدلالات متداول له يا عليه هر يک از مواضع تمرکز دارد. شواهد تجربي متعدد دال بر نسبيت فرهنگي انکارناپذيرند و از سويي نسبي بودن ارزشها و اخلاقيات به لحاظ منطقي و فطري قابلدفاع به نظر نميرسند. اين مقاله نشان ميدهد که اين دو ديدگاه الزاماً و در عمل در تضاد با يکديگر نيستند بلکه با طيفي از مفاهيم نظري و عملي در هر دو سمت مواجهيم که امکان همپوشاني و همزيستي مسالمتآميز آنها وجود دارد (و داشته است). تمايز قائل شدن ميان جهانشمولي ماهوي و مفهومي، جهانشمولي در محق بودن يا تحقق حقوق بشر، جهانشمولي تاريخي و انسانشناسانه، جهانشمولي حقوقي-بينالمللي، جهانشمولي کارکردي و نيز نسبيتگرايي فرهنگي روششناختي و ماهوي به همزيستي مفهومي اين دو ديدگاه کمک ميکند. همچنين اتخاذ ديدگاه ميانرشتهاي به اين چالش طي يک دهه اخير، از جمله انجام مطالعات فرهنگي، فلسفي، تاريخي، حقوقي و سياسي، در فهم بهتر نقاط ابهام و تفسير درجات و وجوه جهانشمولي و نسبيت فرهنگي حقوق بشر راهگشا بوده است.
کليدواژهها: جهانشمولي، نسبيت فرهنگي، اعلاميه جهاني حقوق بشر، حقوق بشر بينالملل، حقوق طبيعي.